سیدعلی موجانی . پژوهشگر تاریخ روابط خارجی در ستون سرمقاله شرق با تيتر«پيچ تاريخي ايران» نوشت:
در هفته گذشته دو رویداد حائز اهمیت بروز کرد: رئيسجمهوری روسیه، پوتین، در دیدارش با مقام معظم رهبری، قرآنی با ترتیبات و تشریفات خاص اهدا کرد و خانم ماری لوپن، رهبر جبهه ملی فرانسه -جریان راست افراطی ضد مهاجران، در پارلمان اروپا- گفت دولتهای غربی باید با تغییر نگرش به دنیای عرب بهعنوان نماینده اسلام، رویکردی نوین به بدیل اعراب - ایران- در پیش گیرند. به نظر چنين ميآيد ما در ایران میتوانیم تفاسیر و تعابیری خاص را از آن «عمل» و از این «بیان» توأمان داشته باشیم. با این همه در نگاه نگارنده، که تصادفا اندک ارتباطی با محیط شرقشناسی و اسلامشناسی روسیه از دو دهه پیش داشته است و در سالهاي حضور در پاریس چندین بار فرصت گفتوگو با خانم لوپن و پدر ساقطشده به دست همین خانم برایم میسر بود، مفروض دیگری هم وجود دارد.
بررسی رسانههای روسیه این معنا را به ذهن متبادر میکند که پوتین خواسته به مخاطبان خود در روسیه، بهویژه «جامعه مسلمانان» بگوید دنیای اسلام داراي یک مرجعیت نيست و حوزه مهم دیگر، كه همانا ایران است، هم میتواند برای مسلمانان در آن دیار - فارغ از الگوهای پیشین که از نظر تاریخی شیخالاسلام عثمانی یا مفتی الازهر را مرجع میشمردند- مهم و تأثیرگذار باشد. این جهتدهی بیشتر برای تأثیر بر اکثریت آن جامعه یعنی مسلمانان تاتار، حال از کریمه باشند یا غازان، داغستانیها و قفقازیها، حتی باشقیرهای نزدیک به سیبری به كار رفته است. در حقیقت همه این مخاطبان از شعبههای زبانی و نژادی آلتا - تورانی هستند و نیمپیوستی با ترکیه متمایل به اندیشه پساعثمانی و متوجه به تجدید ساختار خلافت طریقتی- همان نقطه اتصال طریقتهای نقشبندی عراق و شام با خلافت اسلامی داعش- دارند.
اینجا بیم و درک مسکو وقتی کامل میشود که میبینید همه آن مسلمانان موجود در قلمرو ذکرشده، یا مرید نقشبندی هستند یا اساسا نقشبندی! پس بیجهت نیست وقتی ترکیه، سوخو روسها را ساقط میکند، پوتین خویشتنداری نشان میدهد و دوراندیشانه پيام مي فرستد: «نمیجنگیم»! در حقیقت به نظر میرسد هوشمندانه نیست که با این شعب نیمهترک - تورانی و نقشبندی در پیکره مناطق مهم و بعضا ملتهب در روسیه، بیمحاسبه به جنگ قوه ترکی - نقشبندی مرید خانقاه کوتکو، شتافت. از این رو، غرض رئیسجمهور پوتین ظاهرا ميتواند در فرضي متفاوت براي يك تحليلگر رسانه، گشودن برخي درها به سوی ارزشهای فرهنگ اسلامی - ایراني ما البته با اندازه مشخص باشد.
اما اندرباب بحث دوم باید درک کرد لوپن که اکنون اشتباه محاسبات چپ و راست فرانسه در انتخابات قبلي و نیز رفتار دواعشیان بر قوه اجتماعی ایشان و ساير راستگرايان افراطي اروپايي افزوده است، همه «اروپا» نیستند. بلکه نیروی راست پیشروی درون جوامع اروپايي هستند که با سایر همپیمانان خود، اعم از گرگهای خاکستری و حتي شاخههايي از نئونازیهای اروپایی در بعضی وجوه، اشتراک مواضع دارند. در نگاه برخی از این جریانهای راست افراطی، و نه الزاما خانم لوپن، هر موی سیه و چهره گندمگون را به سیاق نمونههای کوکلس کلان آمریکایی مستحق آزار و اخراج میشمارند. با این همه اینکه چرا این جملات به کار میآید، به نظر میرسد با تحلیل شرایط آنسوی آتلانتیک است که برخی در اروپا میبینند نئوکانها اسب را رکاب زده و عنقریب فضای جامعه جهانی را متوجه جنگی تازه خواهند کرد.
در نگاه اين تفكر راستگرا «ایران ابزاری میشود ضدعرب» و نه متحد و شريكي قابلاعتنا. اينجاست كه اتاق فكر اين تفكر برای افزایش رأی جامعه وحشتزدهای که میبینند در هر کافه و لقانطه فرانسه و آلمان، بلژیک و هلند یا ایتالیا و اسپانیا، یک برادر عربزبان نشسته و قلیانی بر لب، عربی سخن میگوید. حالا در این شرایط وظيفه ما چيست؟ دلبستن به اين بيانات؟ باید توجه داشت تحلیل نابجا از این رفتارها و رویهها میتواند موجب شود دستهای ناپیدا، این جوامع اقلیتی «سرگردان» را به سوی منطقه ما بیش از گذشته سوق دهند و بر کمیت دواعش افزوده شود. مگر نبود همین شرایط در اوایل قرن گذشته که همين اتاق فكر یهود، اروپا را به ارض موعود برساخته پروتكلهاي صهيون هدایت کردند و یک نطفه بحرانی به نام اسرائیل پدید آوردند؟
اينجاست كه بايد توجه نشان داد و يادآور شد كه همين اتاق فكرهاي مولّدي كه بحران مسيحي- يهودي اروپا را به خاورميانه منتقل و شكل يهودي- مسلمان دادند، ممکن است استعداد آن را نيز داشته باشند که در شرايط فعلي با جوامع مسلمان عرب و آفريقاييتبار در قلمرو خود، همان سياق را دنبال كنند، اما اين بار در شكل خلافتي - طريقتي، قومي- نژادی يا طایفهای، و صدالبته در منطقه و كنار مرزهاي ما. با اين مفروضات، سادهانگاری مطلق است اگر تصور شود همان رویههای گذشته جواب خواهند داد. بپذیریم ریشه این توجه به ایران، ایجاد روزنههایی بر دیوار ایرانهراسی بود که از پیشرفت پرالتهاب پرونده هستهای حاصل شد. اما توجه هم بايد داشت اینجا دیوار ايرانهراسي ترک برداشته اما فرو نیفتاده است پس قضاوت زودهنگام نباید کرد. مستعدبودن فضا برای حضور فرهنگی و تمدني ما، محدود است و این درهاي نيمباز نيز هميشه باز نخواهند ماند.
اينجاست كه بايد توجه و دقت نشان داد تا اين ميراثفرهنگي - تمدني خود را ابزار اغراض بيانات و ژست اين و آن نكنيم. اجازه ندهیم عرب و آفريقاييتبارهاي مشغول صرف دخان در لقانطههاي اروپا، سرباز ابزاري داعش و بانيان پروژه خلافت شوند و بیایند شمشیر زیر گلوی ساير مسلمانان و مردم منطقه گذاشته و آیه تهلکه بخوانند و تصويري غلط از اسلام ارائه دهند. این بزنگاه مهم است اما آخرین پیچ ما در این جاده بقای هزار پیچ نیست. پس اگر با درایت از آن بگذریم پیچهای بعدی تاریخ را با تجربه بیشتر دور خواهیم زد.
- برجام در انتظار رأی آژانس
محمد سعیدی معاون پیشین سازمان انرژی اتمی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
گزارش جدید «آژانس بینالمللی انرژی اتمی» درباره برنامه هستهای ایران در حالی منتشر شده که مقامات این سازمان برای اعلام نظر درباره اجرای برنامه هستهای کشورمان، روند بررسی را به دو بخش تقسیم کردهاند.
بخش اول، ویژه بررسی برنامه غنیسازی و فرآیند تولید مواد اولیه است که آژانس بر مبنای آن در گزارش اخیر اعلام کرده که این برنامه با همکاری ایران تحت «راستی آزمایی» و موافقتنامه« پادمان» قرار گرفته است و هیچ ابهامی ندارد. در همین بخش آژانس درخواست دارد که علاوه بر اجرای موافقتنامه پادمان هسته ای، نظارت خود را بر اساس پروتکل الحاقی نسبت به برنامه هستهای ایران برقرار کند؛ درخواستی که در جریان مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت و توافق شد که همزمان با اجرای برجام، نظارت آژانس بر اساس پروتکل الحاقی نیز اجرایی شود. بنابراین تا روز اجرایی شدن برجام، یک بخش موضوع نخست همچنان مفتوح است که ایران از نظر آژانس باید پروتکل الحاقی را بپذیرد و بر اساس آن نظارتها را تقویت کند تا مقامات آژانس هم صلحآمیز بودن برنامههای هستهای ایران را اعلام کنند. همان طور که مدت زمان 10 سال طول کشید تا آژانس، روند صلحآمیز بودن برنامههای هستهای کشور ژاپن را بر مبنای اجرای پروتکل الحاقی تأیید کند.
بخش دوم مسأله ایران و آژانس، برنامههای گذشته هستهای ایران است. پیش از این مقامات آژانس اعلام کردند که شش موضوع ابهام برانگیز علیه روند صلحآمیز بودن برنامه هستهای ایران از طریق یک مدالیته حل و فصل شده است و تنها یک بخش موسوم به مطالعات ادعایی (پی ام دی) باقی مانده که این موضوع طی سالهای گذشته و بخصوص در دو سال گذشته تحت یک برنامه جامع بین آژانس و سازمان انرژی اتمی ایران مورد بررسی قرار گرفت و به صورت پله پله و مرحله به مرحله ابهامات آژانس را رفع کرد. طی 9ماه گذشته اقدامات خوبی برای حل این موضوع مبتنی بر تفاهم دوجانبه صورت گرفت. همکاری ایران برای حل این موضوع در قالب مذاکرات کتبی، شفاهی، بازدید و نمونهبرداری انجام شده است. به همین دلیل آژانس باید اعلام کند که این مسأله از نظر این سازمان خاتمه یافته تلقی میشود. بنابراین از منظر تعهدات، ایران همه نیازهای لازم آژانس برای حل موضوع «پیامدی» را برآورده کرده است و آژانس اکنون در مرحلهای است که میتواند درباره این موضوع ارزیابی و داوری دقیقی داشته باشد. گزارشی که بناست طی روزهای آینده منتشر شود، ناظر به همین مسأله و ارائه یک ارزیابی دقیق به شورای حکام برای خاتمه دادن به آن میباشد. یعنی آژانس رسماً اعلام کند که موضوع «پی ام دی» حل و فصل شده و دیگر مورد ابهام و سؤال نیست. البته ابهامات احتمالی آژانس درباره برنامه هستهای ایران هم پس از رأی به بسته شدن پرونده مطالبات ادعایی قابل رفع است و پذیرش و اجرای «پروتکل الحاقی» میتواند به تقویت اعتماد اندک منتقدان هستهای ایران یاری رساند و تبلیغات ناروای ضد ایران را خنثی کند. هر چند، برای آگاهی از نظر رسمی شورای حکام باید چند روز منتظر ماند تا جلسه برگزار و نتیجه رأیگیری مشخص شود اما در شرایط کنونی، جمع بندی کارشناسان و ناظران این است که با تأیید آژانس، راه اجرای «برجام» هم هموار خواهد شد.
- حقوق بشر و طنز تاريخ
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
پس از آنكه دو قطعنامه در رد وضعيت حقوق بشر عليه ايران از سوي يكي از كميتههاي سوم مجمع عمومي سازمان ملل تصويب شد وزير امور خارجه ايران در نشستي كه به مناسبت هفتادمين سالگرد تاسيس سازمان ملل متحد شركت كرده بود، آن قطعنامهها را طنز تاريخ دانست. و اين نكتهاي بود كه به مذاق برخي خوش نيامد. واقعيت اين است كه حقوق بشر در بسياري از كشورها ناديده گرفته ميشود. در ايران نيز مساله در سطوح گوناگون مدني و سياسي طرح و پيگيري ميشود و حتي بالاترين مقام اجرايي كشور نسبت به مواردي معترض است و بسياري ميكوشند كه وضع را بهبود بخشند. البته وظيفه ماست كه اين قطعنامهها را جدي بگيريم و كاستيهاي خود را اصلاح كنيم و موارد نادرست آن را نيز پاسخ دهيم و كاري هم به انگيزه صادركنندگانش نداشته باشيم، زيرا كه در هر حال آثار منفي براي كشور و منافع ما دارد و حق نداريم با زدن يك انگ كلي آنها را ناديده بگيريم و خيال خود را راحت كنيم. ولي اين امر به آن معنا نيست كه چنين قطعنامههايي را نقد نكنيم. همه ميدانند كه نقض حقوق بشر، به ويژه در اين منطقه جغرافيايي فراگير است ولي مهمترين مساله در حل اين مساله و مبارزه با نقض حقوق بشر وجود و شكلگيري يك اراده و يك ايده كارآمد براي اين مبارزه است ولي اگر قرار باشد كه حقوق بشر تبديل به دكان دونبشي شود كه برخي از دولتها و كشورها به تملك و سرقفلي خود درآورند و از اين راه ارتزاق سياسي كنند، در اين صورت بزرگترين نقض حقوق بشر به نام كميته دفاع از حقوق بشر انجام شده است.
مشكل امروز مبارزه بينالمللي رسمي و نه لزوما مدني با نقض حقوق بشر اين است كه بهشدت تحت تاثير منافع كشورها شده و به ابزاري سياسي براي تامين منافع كشورها و نه دفاع از حقوق نقض شده انسانها درآمده است. ادبيات دفاع از حقوق بشر در سطح دولتها و حتي در سطح برخي نهادهاي مدني بهشدت دوگانه و آغشته به منافع كشورها و حكومتهاست، يا تحت تاثير ارزشهاي دوگانه قرار دارد. وقتي كه دفاع از حقوق بشر به چنين ابزاري تبديل شد، كارايي آن در استيفاي حقوق بشر، نه تنها صفر ميشود، بلكه منفي نيز خواهد شد، زيرا زبان ناقضان حقوق بشر را درازتر خواهد كرد و مدافعان راستين حقوق بشر را منزوي و حتي سرافكنده ميكند.
چگونه ميتوان از قطعنامهاي حقوق بشري كه باني آن كشوري مثل عربستان است دفاع كرد؟ چگونه به تصور درميآيد كه چنين قطعنامهاي با هدف بهبود وضع حقوق انسانها صادر شده باشد؟ كشوري كه مردن هزاران نفر از زايران خانه خدا در آن بياهميت و بيارزش است و با جنازههاي آنان مثل لاشه برخورد ميكند، كشوري كه هنوز فاقد حقوق عمومي مدوّن است و وضع زنان آن براي جهانيان شناخته شده است، كشوري كه در يك حمله تجاوزكارانه به كشور همسايه و فقير خود يمن، تاكنون هزاران نفر از جمله زن و كودك و پير را به خاك و خون كشيده، كشوري كه به لحاظ فكري و نظري، سرچشمه شكلگيري افكار سلفي القاعده و داعش است و بيشترين تروريستهاي دو دهه اخير از آنجا برخاستهاند؛ و اكنون نيز سياست رسمي آنها در سوريه در جهت حمايت از گروههاي تروريستي است.
چنين كشوري چگونه ميتواند عضو كميته حقوق بشر باشد و براي سايرين دستور حقوق بشري صادر كند؟ كشوري كه به سهولت ميتواند با ارقام نه چندان زياد آراي سياسي كشورهاي ديگر را خريداري كند، آيا به فكر حقوق بشر در ساير كشورهاست؟ كشوري كه درون خودش حقوق بشر به مفهوم رايج جايي ندارد، چگونه ميتواند طرفدار حقوق بشر ساير ملل باشد؟ جز اينكه حقوق بشر نام رمز مشروعيتيابي براي اعمال ناقضان حقوق بشر در آن كشور باشد. مشكل اصلي كشورهايي مثل سعودي نيستند، بلكه همراهي و دنبالهروي كشورهاي غربي با عربستان است كه اعتبار مبارزه عليه نقض حقوق بشر را از ميان برده است. بياييد يك فرض را آزمون كنيم؛ اگر سرچشمه فكري تروريستهاي داعشي و ارتباطات آنان بجاي عربستان كشور ديگري بود، امروز از سوي غربيها چه برخوردي با آن كشور ميشد؟ حتي ميتوان فرض كرد كه اگر اقدامات داعش بهجاي پاريس در مسكو يا پكن يا تهران يا دهلي انجام شده بود، آيا واكنش ديپلماتيك غرب مثل وقتي است كه اين اقدامات در پاريس و برلين و لندن انجام ميشود؟ البته واكنش احساسي و عاطفي فرق ميكند و حق غربيهاست كه در اين موارد حساستر شوند ولي اگر تروريسم پديدهاي بينالمللي است و مثل سوراخ شدن لايه اوزن يا افزايش دياكسيد كربن، يا گرماي زمين، پديدهاي جهاني است، بهطور طبيعي واكنش ديپلماتيك در برابر رويدادهاي مشابه نيز بايد همارز باشد. اگر كشورهاي غربي به همان اندازهاي كه نسبت به انقراض حيات وحش آفريقا حساس هستند، درباره تروريسم عليه ساير كشورها نيز حساس بودند، خيلي بيش و پيش از اينها وضع حقوق بشر بهبود مييافت. آن روزي كه صدام را مجهز به سلاح شيميايي كردند و در برابر كاربرد اين سلاح هيچ واكنش درخوري نشان ندادند، حقوق بشر را به مسلخ بردند. آن روزي كه براي تروريستهاي چچني كف ميزدند، يا آن را توجيه ميكردند، نهال تروريسم را آبياري كردند. از اين روزها در تاريخ كوتاهمدت مبارزه با نقض حقوق بشر فراوان است. البته اين قابل فهم است كه كشورها در پي تامين منافع خودشان باشند و از ابزارهاي متداول سياسي، اقتصادي و حتي نظامي براي تحقق اين اهداف استفاده كنند ولي تبديل شدن دفاع از حقوق بشر، به ابزاري در كنار اقتصاد و تسليحات و... از هر نظر قابل نكوهش است، زيرا اين كار آن بخش از بنيادهاي انساني و اخلاقي را نابود ميكند كه بدون آن زندگي مشكل ميشود. حتي اگر انجام اين كار از سوي كشورهايي چون عربستان قابل انتظار باشد، كشورهاي غربي مجاز به اين كار نيستند، در غير اين صورت ديگر نميتوانند نان دفاع از حقوق بشر را بخورند.
- جمع میان 2 مسئولیت دشوار
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
وحدت به مفهوم همفکری و همافزایی نیروهاست، در خدمت حق باشد یا باطل، برای مصلحت عامه باشد یا در خدمت منافع خواص. وحدت و الفتی که امیر مؤمنان(ع) مفهوم آن را از پیامبر اعظم(ص) میگیرد و به آن پایبند میماند - ولو با خون دل خوردن- غیر از وحدت و ائتلافی است که امویان با اصحاب سقیفه، و طلحه و زبیر با ولید و مروان و یا معاویه با عمرو عاص تدارک کردند. جبهه مؤمن و انقلابی حتی اگر خصم و معارض نداشت، باز هم برای ادای تکلیفهای سنگین نیازمند همدلی و الفت بود چه رسد به اینکه در مقابل خود معارضه جبهه استکبار را شاهد است و با نقشآفرینی و تفرقهافکنی جریانهای آلوده دست و پنجه نرم میکند. دیدبانی صحنه پیشرو در این میان از فرصتهای بزرگ و چالشها و تهدیدهای جدی حکایت میکند که موضوعاتی نظیر برجام یا انتخابات با همه اهمیت در قیاس با آن فرصتها و چالشها در اهمیت ثانوی قرار میگیرد. در چنین شرایطی تدارک وحدت و همدلی با منطق جذب حداکثری و دفع حداقلی، اولویت امروز ماست.
واقعیت این است که نیروهای مؤمن و تکلیفگرا همواره با دشواری در جمع میان 2 مسئولیت روبرو بودهاند؛ 1- حفظ و تقویت و ترویج معروفها و نهی از منکر در مقام مطالبهگری 2- تکلیف الفت و همدلی و وحدت. برای اغلب انسانها سخت است که میان این دو مسئولیت را جمع کنند؛ یا به نام همدلی و رفاقت، از مبانی و اصول کوتاه میآیند و مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر را تعطیل میکنند؛ و یا به نام امر به معروف و مطالبهگری، قید مصلحت بزرگی به نام «وحدت» و «همدلی» را میزنند. کاری که امیر مؤمنان(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) کرد، جمع میان این دو رسالت الهی است. پس از رحلت پیامبر(ص)، هم عزیزترین حامی علی(ع) حضرت فاطمه زهرا(س) را به شهادت رساندند و هم ایشان را از حق ولایت و زعامت باز داشتند. هر کدام از این 2 جفای بزرگ که خون به دل مولای متقیان کرد، برای اعلام جدایی مطلق کفایت میکرد. اما آن حضرت ضمن اینکه مظلومیت و اعتراض خود را به اندازه مقدور بازگو میکرد و صراحت داشت، هرگز جانب وحدت را فرو نگذاشت. به بدعتها و انحرافها اعتراض کرد و در عین حال برای حفظ وحدت، بارها تنازلهایی کرد که مطابق طبع و همت بلند او نبود (و البته که اگر غیرت و همراهی خواص بود، آن تنازلها کمترین ضرورتی پیدا نمیکرد).
امام در روزگار خلیفه سوم تنها کسی بود که جرأت کرد حد الهی درباره شرابخواری یکی از نزدیکان حکومت (ولید، متحد بعدی طلحه و زبیر) را جاری سازد یا به هنگام تبعید جناب ابوذر غفاری صحابی بیهمتای پیامبر(ص) به بیابان ربذه، وی را به رغم مخالفت دستگاه خلافت بدرقه کند. هنگامی که مردم، معترض ریخت و پاش بیتالمال شده بودند، عبداله بن عباس نامهای را از سوی خلیفه آورد با این خواسته که علی(ع) از مدینه به ینبع برود تا صدای شورشیان بخوابد. اولین بار نبود که چنین درخواستی از حضرت میشد. امام در پاسخ این خواسته جملاتی را به ابن عباس فرمودند که به عنوان خطبه 240 نهجالبلاغه - 235 در برخی نسخهها- قید شده است. «او میخواهد مرا مانند شتر آبکش قرار دهد؛ میگوید بیا و برگرد! پیام داده بود که از مدینه خارج شوم، سپس پیغام داد که برگرد و به مدینه بیا،حالا پیام دیگری فرستاده که از مدینه بیرون بروم». آخرین جمله این خطبه بسیار تأملبرانگیز است. «والله لقد دَفَعتُ عنه حتّی خَشیتُ اَن اَکونَ آثما. به خدا سوگند آن قدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم». امام برای مصلحت امت و دین تا این حد از خود هزینه کرد و حتی حسنین علیهماالسلام را برای دفاع از خلیفه در قبال هجوم معترضان فرستاد تا بیپروایی و خودرأیی طرفین ماجرا به فتنه منجر نشود اما شد. «استأثر فأساء الأثرهًْ و جزعتم فأسأتم الجزع» (خطبه 30 نهجالبلاغه). و شگفتا که بخشی از شورشیان و معترضان (با فرماندهی زبیر و طلحه) - پس از بیعت مردم با امیرمؤمنان- با طیفی از عاملان ایجاد اعتراض عمومی (ولید و مروان و...) ائتلاف کردند و نخستین جنگ را به حکومت علوی تحمیل کردند!
21 دی ماه 1388 هنگامی که فراکسیون انقلاب اسلامی (مجلس هشتم) با رهبر معظم انقلاب دیدار کردند، معظمله اولاً از مسئولیتشناسی و انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر نسبت به مسئولان توسط این نمایندگان قدردانی کردند و فرمودند «این پایداری و ایستادگی و پافشاری بر مبانی خیلی چیز خوبی است. اینها به عنوان یک سنتهایی در مجلس ما میماند. بنابراین از اصرار بر امر صحیح و حق، ولو با هزینههایی همراه باشد، شما هرگز نبایستی پشیمان باشید.» ایشان سپس موضوع مهمی را مورد توجه و تأکید قرار دادند که باید برای همیشه به عنوان یک الگو و نقشه راه مد نظر باشد. «یک مطلب کلی را باید همیشه در نظر داشته باشیم و آن این است که توقع کم گذاشتن در کفه حق را از همه کس باید داشت؛ یعنی انسان نباید بیتوقعیاش بشود. انسان کامل و بیعیب و نقصی که آدم هیچ راهی برای اشکال بر او نداشته باشد، پیدا نمیکنیم به جز معصومین. باید یک مقداری آماده بود برای آنچه که انسان آن را کوتاهی و جفا و بیوفایی بنامد. بالاخره واقعیت عالم این است. حتی در میان نزدیکان به امیرالمؤمنین(ع) هم چنین کسانی بودند... بالاخره این جور اشکالات را باید انتظار و توقع داشت. یک مقداری باید تحمل کرد و الّا انسان اگر چنان چه با دیدن یک ناهنجاری در یک عملکردی در یک شخصی آن چنان به هم بریزد که دچار یأس و آشفتگی و افسردگی بشود، در این صورت کار نمیگذرد. بنابراین انسان بایستی تحمل بکند. بله این اشکال وجود دارد، اگر وجود نداشت بهتر بود. حالا که اشکال وجود دارد، ما چه کار باید بکنیم؟ مبنای عملکرد باید این باشد. آرمانگرایی باید ما را به سمت بالا بکشاند. جوری نباشد که به خاطر دیدن برخی ناهنجاریها که با آرمانگرایی مخالف است، حرکت ما دچار وقفه یا اشتباه و انحراف شود یا از آن مسیری که دارد، به جای دیگری سرش گرم و مشغول بشود».
مقتدای انقلاب در ادامه میفرمایند؛ «اگر منکری میبینید نهی از منکر کنید، اگر چنانچه معروفی هست که بر زمین مانده امر به معروف کنید اما این موجب نشود که آدم این منکر یا این نقطه منفی را بهانه قرار بدهد و راهش را جدا کند یا فرض کنید که فاصله ایجاد شود یا تعارض کند یا تخریب کند؛ کما این که بعضیها همین جورند... بله این اشکالات، برخی هست. برخی کوچک هم نیست ممکن است بزرگ هم باشد. منتها باید در جمعبندی ملاحظه کرد، دید این جمعبندی نتیجهاش چه میشود... اشکالات را تذکر بدهید مانعی ندارد؛ منتها سعی کنید بیش از آن مقداری که حد و حق این اشکالات است، برایش حساب باز نکنید. اولاً راه حمل بر صحت رابه کلی و در مواردی نبندید... ثانیاً این مجموعه اصولگرا و انقلابی که امروز در مجلس هستند و بحمدالله در کشور هم اکثریت قاطعی دارند- این نشانه این است که مردم این جهتگیری و این راه را دوست میدارند- حتیالمقدور نگذارید متشتت شود. این وحدت مهم است. البته ما در سطح کشور هم معتقد به وحدتیم. این را باید حفظ کرد ولو با اغماضهایی. بعضی از اغماضها ممکن است اعتراض برخی دیگر را متوجه انسان بکند، خوب بکند، ولی آدم باید ببیند حق چیست. یک جاهایی باید برخی اغماضها را برای یک مصلحت بزرگتری انجام داد که حالا در این مورد بحث ما، مصلحت، اتحاد و اتفاق و با هم بودن و یک حرف زدن و یک صدا داشتن و اینهاست».
همین جا باید مشفقانه درباره تحرکات طیفهای آلوده به فتنه و نفاق و نفوذ هشدار داد که در عملیاتی نیابتی، اقدام به تلهگذاری و تور پهن کردن برای برخی همراهان نظام و انقلاب کردهاند و متأسفانه با سکوت مواجه شدهاند. رفتار تحقیرآمیز و درندهخویانهای که این طیف اجارهای با وجود ژست حمایت نسبت به امثال خاتمی و هاشمی کردند و القابی نظیر اردک لنگ، سلطان حسین بیعرضه، تدارکاتچی، عالیجناب سرخپوش قتلهای زنجیرهای و... را متوجه آنان نمودند به غایت عبرتآموز است. آیا عجیب نیست جماعت بخت برگشتهای که زمانی شعار میدادند «سیمای لاریجانی تعطیل باید گردد» و «مجلس زوری نمیخوایم- ناطق نوری نمیخوایم»، حالا از لاریجانی و ناطق به عنوان اصولگرای معتدل یاد میکنند و اندکی که کار پیش میرود دبیر کل بدسابقه کارگزاران آفتابی میشود و با گستاخی میگوید؛ «باید از اصولگرایان یارگیری و سربازگیری کنیم»؟! این جماعت در چه چیزی طمع کردهاند؟ یعنی قرار است بازی شرمآوری را که با حیثیت و آبروی مهدی کروبی در سال 88 انجام دادند، با دیگران تکرار کنند؟ آیا این ادامه همان خطی نیست که گستاخانه، دولت یازدهم را رحم اجارهای اصلاحطلبان و شخص روحانی را کاتالیزور خود توصیف میکند و با صراحت و گستاخی میگوید روحانی از خود رأیی نداشت و چون ما حمایت کردیم او رأی آورد!؟ یکی نیست از این جماعت بیکفایت اما به غایت پر رو بپرسد آیا دو روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری 92 طبق نظرسنجیهای خودتان، بیش از 8 درصد رأی داشتید که نامزد اصلاحطلب خود را مجبور به انصراف کردید؟!
در برابر جماعت آلوده و نفوذ زدهای که دست کم 2 بار نشان دادهاند آمادهاند به نیابت از دشمن، کشور را به کام بیثباتی و نا امنی و خودمشغولی و فرصتسوزی پیش ببرند، نمیتوان بیتفاوت و آتش به اختیار بود. ایران قدرت اول و بینظیر منطقه است چنان که در تحولات حساس عراق و سوریه نشان داد. چنین کشور قدرتمندی، معارضان فراوانی در جبهه استکبار دارد که هزینه میکنند تا جریان طفیلی و آلوده بتواند در مراکز تصمیمساز و تصمیم گیر رخنه کند و آلودگی را سرایت دهد. در مقابل چنین دوگانه مهمی از «فرصت- تهدید» نمیتوان نسبت به راهبرد وحدت و همدلی بیتفاوت بود. طبعاً مراد از وحدت و همدلی، تعطیلی گفتوگو و نقد و اعتراض و اشکال نیست. در عین حال رویکرد جبههای و دوراندیشانه به عرصه، ما را به مأموریت همگرایی و همافزایی نیروها در خدمت آرمانهای اصلی انقلاب و کاستن از فرسایش یکدیگر و هدر رفت توانمندیها رهنمون میکند. در این میان مرزبندی صریح و بیمجامله با خط فتنه و نفوذ، شرط حفظ سلامت و صلابت جبهه مؤمن و انقلابی است.
نظر شما